به گریه میگذرد ، این فراق یلدایی هزار و سیصد و اندی ز عصر تنهایی از آن زمان که ارادت درآمد از در شوق و برد دست جدایی، زمان به یغمایی از آخرین نفسی کز کشیک دل گره خورد نگاه حسرت ما در امید شیدایی همیشه ساعت ِ دلتنگ و نیم میدیدم رواق وصل تو در صحن ناشکیبایی خوشا نماز محبت به باب رحمت تو سلام سینهی پر داغ و اذن رسوایی کنار حجرهی افسوس و بست دلتنگی وضوی نور و تماشا به حوض دریایی مرا به خود طلب آقا وگرنه شرم حضور اسیر خاک سکوتم کند به هر جایی مهر ماه 1400 ؛ منبع
درباره این سایت